کد مطلب:1759 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:427

مقاله ثالثه(باب دوم)
باب دوم در قیام است و در آن دو فصل است

فصل اول در سرّ جملی قیام است

بدان كه اهل معرفت قیام را اشاره به توحید افعال دانند؛ چنانچه ركوع را به توحید صفات، و سجود را به توحید ذات اشاره دانند. و بیان این دو در محل خود بیاید. و اما بیان آن كه قیام اشاره به توحید فعلی است آن است كه در خود قیام وضعاً، و قرائت لفظاً، اشارت به آن مقام است:

اما این كه قیام وضعاً اشارت به آن است این است كه در آن اشارت به قیام عبد به حق و مقام قیّومیّت حق است كه آن تجلّی به فیض مقدس و تجلّی

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 147

فعلی است؛ و در این تجلّی مقام فاعلیّت حق ظاهر شود و همه موجودات مستهلك در تجلّی فعلی و مضمحلّ در تحت كبریای ظهوری شود. و ادب عرفانی سالك در این مقام آن است كه این لطیفه الهیه را به یاد قلب آورد و ترك تعیّنات نفسیّه را هر چه بتواند بكند و حقیقت فیض مقدّس را به قلب تذكّر دهد و نسبت قیّومیّت حق و تقوّم خلق به حق را به باطن قلب برساند. و چون این حقیقت در قلب سالك متمكّن شد، قرائت او به لسان حق واقع شود و ذاكر و مذكورْ خود حق گردد، و بعضی از اسرار قدر بر قلب عارف كشف گردد و انْتَ كَما اثْنَیْتَ عَلی نَفْسِك "224" و وَ اعُوذُ بِكَ مِنْك "225" به بعض مراتب برای او مكشوف شود و بعضی از اسرار صلاة را قلب عارف دریابد؛ چنانچه در نظر نمودن به محل سجود، كه تراب است و نشئه اصلیّه است، و در خاضع نمودن رقبه و سر به زیر انداختن كه لازمه آن است، اشاره به ذُلّ و فقر امكانی و فنای تحت عزّ و سلطان كبریا است- یا ایُّهَا النّاسُ انْتُمُ الْفُقَراءُ الیَ اللَّه وَ اللَّه هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمید. "226"

و اما آنكه در قرائتْ لفظاً اشارت به مقام توحید فعلی است، در تفسیر سوره مباركه حمد تفصیل آن بیاید ان شاء اللَّه.

فصل دوم در آداب قیام است

و آن، چنان است كه سالك خود را حاضر در محضر حقّ ببیند و عالم را

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 148

محضر ربوبیّت بداند و خود را از حضار مجلس و مقیم بین یدی اللَّه محسوب كند، و عظمت حاضر و محضر را به قلب برساند و اهمّیّت مناجات با حق تعالی و خطر آن را به قلب بفهماند؛ و با تفكّر و تدبّر، قبل از ورود در صلاة، قلب را حاضر كند و به او بزرگی مطلب را بفهماند و آن را ملتزم كند به خضوع و خشوع و طمأنینه و خشیت و خوف و رجا و ذلّ و مسكنت تا آخر نماز. و با قلب مشارطه كند كه از این امور مراقبت و محافظت كند، و تفكّر و تدبّر در احوال بزرگان دین و هادیان سبل كند كه برای آنها چه حالاتی دست می داده و آنها چه معامله ای با مالك الملوك می كردند؛ و از احوال ائمّه هدی سرمشق اتخاذ كند و تأسی به آن بزرگواران كند و از تاریخ بزرگان دین و ائمّه معصومین اكتفا به سال و روز وفات و تولّد و مقدار عمر شریف و امثال این امور، كه چندان فایده بزرگی ندارد، نكند؛ بلكه عمده سیر او در سیر و سلوك ایمانی و عرفانی آنها باشد، كه معاملات آنها در عبودیّت چه بوده و در سیر الی اللَّه چه مشیی داشتند و مقامات عرفانی آنها، كه از كلمات معجز آیات آنها به دست می آید، چه اندازه بوده.

افسوس كه ما اهل غفلت و سكر طبیعت و مغروران بی مایه در تمام امور دست نشانده شیطان پلید هستیم و هیچ گاه از خواب گران و نسیان بی پایان بیرون نمی آییم؛ و استفادت ما از مقامات و معارف ائمّه هدی علیهم السلام به قدری كم و ناچیز است كه به حساب درست نیاید؛ و از تاریخ حیات آنها به قشر و صورت اكتفا كردیم و از آنچه غایت بعثت انبیاء علیهم السلام است بكلّی صرف نظر كرده و در حقیقت مشمول مثل معروف اسْتَسْمَنَ ذا وَرَمٍ. "226" هستیم. و ما اكنون در این مقام بعضی از روایاتی كه در این باب وارد است ذكر می كنیم شاید بعض از اخوان مؤمنین را تذكّری حاصل آید. و الحمد للَّه و له الشّكر.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 149

عن محمد بن یعقوب باسناده عن ابی عبد اللَّه علیه السلام، قال: كانَ عَلیُّ بْنُ الْحُسینِ علیهما السلام اذا قامَ الی الصَّلاةِ، تَغَیَّرَ لَونُهُ. فِاذا سجَدَ لَمْ یَرفَعْ رَأْسَهُ حتّی یَرْفَضَ عَرَقاً. "227"

و باسناده عنه علیه السلام، قال: كانَ ابی یقولُ كانَ عَلیُّ بنُ الحُسَینِ اذا قامَ الی الصَّلاةِ، كَأَنَّهُ ساقُ شَجَرٍ لا یَتَحَرَّكُ مِنْهُ شَیْ ءٌ الّا ما حَرَّكَتِ الرّیحُ مِنْه. "228"

و عن محمد بن علی بن الحسین فی العلل باسناده عن ابان بن تَغْلِبَ قالَ: قُلْتُ لِابی عبد اللَّه علیه السلام: انّی رَایْتُ عَلی بنَ الحُسینِ اذا قامَ الی الصَّلوةِ، غَشِیَ لَوْنَهُ لَوْنٌ آخَرُ. فقال لی: و اللَّه انَّ عَلی بنَ الْحُسینِ كانَ یَعْرِفُ الِّذی یَقومُ بَیْنَ یَدَیْه. "229"

و عن السّیّد عَلّی بن طاوُسَ فی فَلاح السائل فی حدیثٍ، فَقالَ ابو عَبْدِ اللَّه علیه السلام: لا تَتِمُّ الصَّلاةُ الّا لِذی طُهْرٍ سابغٍ وَ تَمامٍ بالغٍ غیرِ نازغٍ و لا زائِغ، عَرَفَ فَوَقَفَ، و اخْبَتَ فَثَبَتَ؛ فَهُوَ واقِفٌ بَیْنَ الْیَأْسِ وَ الطَّمَعِ وَ الصَّبْرِ وَ الجَزَعِ كَأَنَّ الْوَعْدَ لَهُ صُنِعَ وَ الوَعیدَ بِهِ وَقَعَ؛ یُذِلُّ عِرْضَهُ وَ یُمَثِّل عَرْضَهُ؛ وَ بَذَلَ فی اللَّه المُهْجَةَ، وَ تَنَكَّبَ الَیْه الْمَحَجَّةَ غَیرَ مُرْتَغِمٍ بِارْتغامٍ؛ یقْطَعُ علائِقَ الْاهتِمامِ بِعَیْنِ مَنْ لَهُ قَصَدَ، وَ الَیهِ وَفَدَ وَ مِنْهُ استَرْفَدَ. فِاذا اتی بذلِكَ، كانَتْ هِی الصَّلاةُ الَّتی بها امِرَ و عَنها اخْبِرَ. و انَّها هَی الصَّلاةُ الَّتی تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ المُنْكَرِ ... الحدیث. "230"

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 150

و عن محمد بن یعقوب باسناده الی مولانا زَیْنِ العابِدین علیه السلام انَّهُ قال: وَ امّا حُقُوقُ الصَّلاةِ، فَأَنْ تَعْلَمَ انّها وِفَادَةٌ الی اللَّه وَ انَّكَ فیها قائِمٌ بَیْنَ یَدَیِ اللَّه. فَاذا عَلِمْتَ ذلِكَ، كُنْتَ خَلیقًا انْ تَقوُمَ فیها مَقامَ الْعَبْدِ الذَّلیلِ الرّاغِبِ الرّاهِبِ الخائِفِ الرّاجِیِ الْمِسْكینِ المُتَضَرَّعِ المُعْظِمِ مَقام مَنْ یَقومُ بَیْنَ یَدَیْهِ بالسُّكونِ و الْوَقارِ وَ خُشوعِ الاطْراف وَ لِینِ الْجَناحِ و حُسْنِ المُناجاتِ لَهُ فیِ نَفْسِهِ وَ الَّطَلبِ الیهِ فی فكاكِ رَقَبَتِهِ الَّتی احاطت به خطیئته و استهلكتها ذنوبه، و لا قوة الا باللَّه. "231"

و عن النّبی صلی اللَّه علیه و آله: اعْبُدْ رَبَّكَ كَانَّكَ تَراهُ؛ فان لَمْ تَكُنْ تَراهُ، فَانّهُ یَرْاك. "232"

و عن فِقْهِ الرضا علیه السلام: فَاذا ارَدْتَ انْ تَقُومَ الی الصَّلاةِ، فَلا تَقُمْ الَیها مُتَكاسِلًا وَ لا مُتَناعِساً وَ لا مُسْتْعجِلًا وَ لا مُتَلاهیاً؛ وَ لكِنْ تأْتیها عَلی السُّكوُنِ وَ الوَقارِ وَ التُّؤَدَةِ. وَ عَلَیْكَ بالخُشوعِ وَ الخُضوع مُتَواضِعاً للَّه عَزَّ وَ جَلَّ مُتَخاشِعاً؛ عَلَیْكَ

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 151

الخَشْیَةَ وَ سیماءَ الخَوْفِ راجِیاً خائِفًا بِالطُّمَأْنِینَةِ عَلی الْوَجَلِ والْحَذَرِ؛ فَقِفْ بَیْنَ یَدَیهِ كالْعَبدِ الْآبِقِ المُذْنِبِ بَیْنَ یَدَیْ مَوْلاهُ. فَصِفْ قَدَمَیْكَ، وَ انْصَبْ نَفْسَكَ؛ وَ لا تَلْتَفِتْ یَمیناً و شِمالًا؛ وَ تَحْسَبْ كَانَّكَ تَراهُ؛ فَانْ لَمْ تَكُنْ تَراهُ، فَانَّهُ یَراك ... الحدیث. "233"

و فی عُدّة الداعی: رُوِیَ انّ ابراهیمَ علیه السلام كانَ یُسْمَعُ تَأَوُّهُهُ عَلی حَدِّ میلٍ، حَتّی مَدَحَهُ اللَّه بِقَوْلِهِ: "انّ ابراهیمَ لَحَلیمٌ اوّاهٌ مُنیبٌ." وَ كانَ فی صَلاتِهِ یُسْمَعُ لَهُ ازیْر كَازیرِ الْمِرْجَلِ. وَ كَذلِكَ یُسْمَعُ مِنْ صَدْرِ سیدِنا رَسولِ اللَّه صلی اللَّه علیه و آله مِثْلُ ذلِكَ. وَ كانَتْ فاطِمةُ علیها السَّلامُ تَنْهَجُ فی الصَّلاةِ مِنْ خیفَةِ اللَّه. "234" الی غَیرِ ذلِكَ مِن الاخبار.

و در این موضوعات اخبار شریفه بیش از این است كه در این مختصر بگنجد. و تفكر در همین چند حدیث نیز برای اهل تذكر و تفكر كفایت می كند- هم راجع به آداب صوریه و هم راجع به آداب قلبیه و معنویه و كیفیت قیام بین یدی اللَّه.

قدری تفكر كن در حالات علیّ بن الحسین، و مناجات آن بزرگوار با

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 155 در موعظه ای حسنه ..... ص : 152

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 152

حضرت حق، و دعاهای لطیف آن سرور كه كیفیت آداب عبودیّت را به بندگان خدا تعلیم می كند. من نمی گویم مناجات آن بزرگواران برای تعلیم عِباد است، زیرا كه این كلام بی مغز باطلی است كه صادر شده از جهل به مقام ربوبیّت و معارف اهل البیت؛ خوف و خشیت آنها از همه كس بیشتر بوده و عظمت و جلال حق در قلب آنها از هر كس بیشتر تجلّی نموده؛ لكن می گویم باید بندگان خدا از آنها كیفیت عبودیّت و سلوك الی اللَّه را تعلّم كنند، وقتی ادعیه و مناجات های آنها را می خوانند لقلقه لسان نباشد، بلكه تفكر كنند در چگونگی معامله آنها با حق و اظهار تذلّل و عجز و نیاز نمودن آنها با ذات مقدس.

و لَعَمْرِ الحبیبِ كه جناب علیّ بن الحسین از بزرگترین نعمتهایی است كه ذات مقدّس حق بر بندگان خود به وجودش منّت گزارده و آن سرور را از عالم قرب و قدس نازل فرموده برای فهماندن طرق عبودیّت به بندگان خود و لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم. "235" و اگر از ما سؤال شود كه قدر این نعمت را چرا ندانستید و استفادت از این بزرگوار چرا نكردید، جوابی نداریم جز آنكه سر خجلت به پیش افكنیم و به نار پشیمانی و تأسّف بسوزیم؛ و در آن وقت پشیمانی نتیجه ندارد.

در موعظه ای حسنه

ای عزیز، اكنون كه فرصت است و سرمایه عمر عزیز در دست است و طریق سلوك الی اللَّه مفتوح است و درهای رحمت حق باز است و سلامتی و قوت اعضاء و قوا برقرار است و دار الزّرع عالم ملك برپا است، همتی كن و قدر این نِعَم الهیّه را بفهم و از آنها استفاده نما و كمالات روحانیّه و سعادات ازلیّه ابدیّه را تحصیل كن، و از این همه معارف كه قرآن شریف آسمانی و اهل بیت عصمت علیهم السلام در بسیط ارض طبیعت مظلمه بسط دادن و عالم را

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 153

به انوار ساطعه الهیه روشن فرمودند تو نیز بهره ای بردار، و ارض طبیعت مظلمه خود را به نور الهی روشن كن و چشم و گوش و لسان و دیگر قوای ظاهره و باطنه را به نور حق تعالی منوّر كن و تبدیل این ارض ظلمانی را به ارض نورانی بلكه آسمان عقلانی كن: یَوْمَ تُبَدَّلُ الْارْضُ غَیْرَ اْلَارْضِ "236" و اشْرَقَتِ اْلَارْضُ بِنُورِ رَبِّها. "237" در آن روز اگر ارض تو غیر ارض نشده باشد و به نور رب نورانی نگردیده باشد، ظلمتها و سختیها و وحشتها و فشارها و ذلّتها و عذابها داری.

اكنون قوای ظاهره و باطنه ما مظلمه به ظلمتهای شیطانی است؛ و از آن ترسم كه اگر با این حال باقی بمانیم، كم كم ارض هیولانیِ دارای نور فطرتْ متبدّل شود به ارض سجّینی مظلمه خالی از نور فطرت و محجوب از همه احكام فطرت اللّهی. و این شقاوتی است كه سعادت در دنبالش نیست و ظلمتی است كه نورانیت در عقب ندارد و وحشتی است كه روی اطمینان نبیند و عذابی است كه راحت در پی آن نیاید. فَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّه لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور. "238" پناه می برم به خدای تعالی از غرورهای شیطانی و نفس امّاره بالسّوء.

عمده مقصد و مقصود انبیاء عظام و تشریع شرایع و تأسیس احكام و نزول كتابهای آسمانی، خصوصاً قرآن شریف جامع كه صاحب و مكاشفِ آن نورِ مطهّرْ رسول ختمی صلّی اللَّه علیه و آله است، نشر توحید و معارف الهیه و قطع ریشه كفر و شرك و دوبینی و دوپرستی بوده، و سرّ توحید و تجرید در جمیع عبادات قلبیّه و قالبیّه ساری و جاری است. بلكه شیخ عارف كامل، شاه آبادی، روحی فداه می فرمودند: عبادات اجراء توحید است در ملك بدن از باطن قلب.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 154

بالجمله، نتیجه مطلوبه از عبادات تحصیل معارف و تمكین توحید و دیگر معارف است در قلب. و این مقصد حاصل نشود مگر آنكه حظوظ قلبیّه عبادات را سالك استیفاء كند، و از صورت و قالب به حقیقت و لبّ عبور نماید، و واقف نشود در دنیا و قشر كه وقوف در این امور خار راه سلوك انسانیت است. و كسانی كه دعوت به صورت محض می كنند و مردم را از آداب باطنیّه بازمی دارند و گویند شریعت را جز این صورت و قشر معنی و حقیقتی نیست، شیاطین طریق الی اللَّه و خارهای راه انسانیّتند، و از شرّ آنها باید به خدای تعالی پناه برد كه نور فطرت اللَّه را كه نور معرفت و توحید و ولایت و دیگر معارف است در انسان منطفی می كنند و حجابهای تقلید و جهالت و عادت و اوهام را به روی آن می كشند، و بندگان خدای تعالی را از عكوف به درگاه او و وصول به جمال جمیل او بازمی دارند و سدّ طریق معارف می نمایند، و قلوب صافی بی آلایش بندگان خدا را كه حق تعالی با دست جمال و جلال خود تخم معرفت در خمیره آنها پنهان فرموده و انبیاء عظام و كتب آسمانی را فرستاده برای تربیت و تنمیه آن، به دنیا و زخارف آن و جهات مادّی و جسمانی و عوارض آن متوجه می كنند و از روحانیّات و سعادات عقلیه منصرف می كنند، و حصر عوالم غیب و جنتهای موعوده را می نمایند به همان مأكولات حیوانیّه و مشروبات و منكوحات و دیگر از مشتهیات حیوانی.

اینها گمان كنند كه حق تعالی این همه بسط بساط رحمت فرموده و با این همه تشریفات كتابها نازل فرموده و ملائكة اللَّه معظم فرو فرستاده و انبیاء عظام مأمور فرموده برای اداره كردن بطن و فرج، غایت معارفشان این است كه بطن و فرج را در دنیا حفظ كن تا به شهوات آن در آخرت برسی. آن قدری كه اهمیت به جماع پانصد ساله می دهند به توحید و نبوّات نمی دهند؛ و تمام معارف را مقدّمه تعمیر بطن و فرج می دانند. و اگر حكیمی الهی یا عارفی ربّانی به روی بندگان خدا بخواهد دری از رحمت باز كند و ورقی از حكمت الهی بخواند، از هیچ نسبت و بدگویی و فحش و تكفیری به او خودداری نمی كنند. اینها به طوری منغمر در دنیا شدند و به شهوات بطن و فرج اهمیت

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 155

می دهند- مِن حیثُ لا یَشعُرون- كه میل ندارند سعادت دیگری در دار تحقّق موجود باشد جز شهوات حیوانی، با آن كه اگر سعادت عقلیّه هم در عالم باشد به بطن و فرج آنها ضرری نمی رساند.

امثال ماها كه از حدّ حیوانیّت تجاوز نكردیم، جز بهشت جسمانی و اداره بطن و فرج چیز دیگر نداریم، و به آن هم با تفضل خدای تعالی امید است برسیم؛ لكن گمان نكنیم كه سعادت منحصر به آن است و بهشت حق تعالی محصور به همین بهشت حیوانی است؛ بلكه برای حق تعالی عوالمی است كه هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و خطور در قلب هیچ كس نكرده. و اهل محبّت الهیه و معرفت اللَّه را اعتنائی به هیچ یك از بهشتها نیست و توجّهی به عالم غیب و شهادت نمی باشد، و برای آنها جنّت لقاء است.

و اگر آیات قرآنیّه و احادیث وارده از اهل بیت عصمت را بخواهم در این باب ذكر كنم، مخالف با وضع این اوراق است؛ و این مقدار نیز از طغیان قلم ذكر شد. و مقصود عمده ما توجّه دادن قلوب بندگان خدا است به آنچه برای آن خلق شدند كه آن معرفت اللَّه است كه از همه سعادات بالاتر است و هیچ چیز جز مقدّمه آن نیست. و مقصود ما از كسانی كه خار راه سلوكند علماء بزرگ اسلام و فقهاء كرام مذهب جعفری علیهم رضوان اللَّه نیست، بلكه بعضی از اهل جهل و منتحلین به علم از راه قصور و جهل، نه تقصیر و عناد، راهزن بندگان خدا شدند. و به خدای تعالی پناه می برم از شرّ طغیان قلم و نیّت فاسده و مقصود باطل و الحَمدُ للَّه اوّلًا وَ آخِراً و ظاهِراً وَ باطِناً.